دلیل اصلی که بهتر است سعی خود را بکنیم تا پارسی را پاس نگه داریم
در چند نوشته پیش واژگان فارسی یاد دادم و همچنین روش هایی برای اینکه بتوانیم کامل واژگان بیگانه را از زبان فارسی دور کنیم اما اینجا در این نوشته میخواهم بگویم که چرا بهتر است واژههای فارسی را هر چه بیشتر در گفتار و نوشتارمان به کار ببریم.
دلیلی که برای این موضوع خواهم گفت، هیچ ربطی به صیانت از ادب و فرهنگ و زبان این سرزمین و... ندارد، بلکه مستقیماً به بهرهای که ما از زبان میبریم برمیگردد.
یعنی میگویم که اگر ما واژههای فارسی را به کار ببریم، سخن گفتن و نوشتن و فکر کردن برای خود ما آسانتر خواهد شد.
استدلال این نوشته مربوط به استفاده از ساختار زبان فارسی در ساختن واژههای تازه است. برای ما که در یک رشتهٔ علمی درس میخوانیم، فارسینوشتن حتی شاید مشکلتر از هر کس دیگری باشد. ما با انبوهی از مفاهیم علمی سروکار داریم که نه تنها جایگزین فارسی آنها در نوشتههای علمی رایج نیست، بلکه گاهی هیچ جایگزینی هم وجود ندارد.
ما هر روز با انرژی، پتانسیل، آنتروپی، ولتاژ، رآکتانس، سلونوئید و صدها واژهٔ دیگر مواجهیم و شاید تصور این که به جای آنها جایگزین فارسیشان را به کار ببریم، برایمان خندهدار یا تحملناشدنی باشد.
یک نکتهٔ انکارناشدنی هست و آن این که بعضی از این واژهها چنان با نوشتههای علمی فارسی درآمیختهاند که زدودن آنها از این نوشتهها شاید ناممکن باشد.
در ادامه مطلب همراه ما باشید
برای رهاشدن از این مشکل، یک اصل محافظهکارانه را در اینجا میپذیریم؛ این که فقط دربارهٔ واژههایی حرف میزنیم که هنوز هیچ جایگزین رایجی (چه فارسی و چه بیگانه) در زبان روزمره یا علمی ما ندارند، مثلاً واژههایی که به مفهومهایی برمیگردند که به تازگی پدیدآمدهاند. (مثلاً ششهفت سال پیش که تلفن همراه تازه به ایران آمده بود، واژهٔ SMS هنوز ناشناخته بود، که البته الان دیگر این گونه نیست.)
پس هنگام خواندن این نوشته یادتان باشد که اگر با خودتان میگویید: «این واژه به قدری در فارسی جا افتاده است که هیچ جوری نمیشود تغییرش داد.» بدانید که من هم در بسیاری از موارد با شما موافق هستم.
بحث من فعلاً دربارهٔ واژههای تازه است، هرچند که این موضوع از اهمیت این نوشته دربارهٔ واژههای بیگانهای که در فارسی جاافتادهاند نمیکاهد.
برای عینیشدن نوشتهام با چند مثال خاص ادامه میدهم. به واژههای «ساعتگرد» و «پادساعتگرد» توجه کنید.
این دو واژه در نوشتههای علمی و فنی برای مشخصکردن جهت چرخش اجسام به کار میروند. جایگزین انگلیسی آنها به ترتیب clockwise و counterclockwise است. میخواهم ساختار درونی پادساعتگرد را بشکافم تا ببینم که از چه بخشهایی ساخته شده است:
پادساعتگرد = پاد + ساعت + گرد
- «پاد» را همهٔ ما در واژههای دیگری هم دیدهایم، مثلاً در پادزهر. پاد به معنی نقیض و مخالف است و معنی واژهٔ پس از خود را وارونه میکند.
- «ساعت» را هم که خب، میدانیم که چیست. البته در واژهٔ پادساعتگرد منظور از ساعت، جهت حرکت عقربههای ساعت است.
- «گرد» از «گشتن» میآید. از نظر دستور زبان فارسی «گرد» بن مضارع مصدر «گشتن» است. (برای ساختن بن مضارع از هر مصدر، فعل امر مخاطب آن را میسازیم و «ب» را از آغاز آن برمیداریم.) نمودار زیر را ببینید.
گشتن ← بگرد ← گرد
چند مثال دیگر از بن مضارع را در زیر میبینید.
حالا به کل واژهٔ پادساعتگرد دقت کنید. معنی کل این واژه را اجزای آن به خوبی میرسانند:
پادساعتگرد = چیزی که در خلاف جهت چرخش عقربههای ساعت میگردد.
نمیدانم این واژهٔ پادساعتگرد از چه وقتی در زبان فارسی به کار میرود. فرض کنید نخستین بار چندصد سال پیش یک مهندس ایرانی هنگام نوشتن کتابی دربارهٔ ساختن چرخ آسیا به این مفهوم نیازمند شد و این واژه را ساخت.
این که چرا او به جای «پادساعتگرد» «پادساعتچرخ» را به کار نبرد، پرسش بهجایی است. ولی پرسش مهمتر این است که چرا او یک واژهٔ کاملاً تازه و بیمعنی را برای این مفهوم به کار نبرد؟ فرض کنید واژهٔ پادساعتگرد در فارسی نبود و به جای آن یک واژهٔ ساده و کاملاً جدید را به کار میبردیم.
مثلاً به جای پادساعتگرد میگفتیم جیمبو، و لابد به جای ساعتگرد هم میگفتیم زیمبو. آیا واقعاً فرقی داشت؟
این چرخ پادساعتگرد است.
نخیر! این چرخ جیمبو است!
؟
جیمبو = پادساعتگرد
واقعاً فکر کنید! آیا هیچ فرقی داشت؟ جز این که همه جای نوشتههایمان به جای پادساعتگرد، جیمبو نوشته میشد، فرق دیگری هم میکرد؟
میخواهم شما را به مهمترین نتیجهٔ این نوشته راهنمایی کنم: بله! فرق داشت! فرض کنید به جای پادساعتگرد میگفتید جیمبو و به جای همهٔ واژههای ترکیبی مثل آن یک چیز جدید و سادهٔ دیگر میگفتید. (مثلاً به نمودار میگفتید زومبا، به برهمکنش میگفتید بینگو و...) آن وقت هرکدام از این مفاهیم علمی (که خیلیهایشان به خیلیهای دیگر ارتباط مفهومی دارند) هرکدام برای خودشان یک نام متفاوت و مستقل داشتند.
فرض کنید شما با هزار واژهٔ علمی در رشتهٔ خود سروکار داشته باشید. آن وقت شما ناخودآگاه در گوشهای از ذهنتان هزار واژه را ذخیره میکردید و آنها را به کار میبردید. خب، آیا در این حالت اشکالی به وجود میآمد؟ البته که نه. باز هم میتوانستید حرف بزنید و فکر کنید و بنویسید و هزار کار دیگر. ولی اگر همان پادساعتگرد را به کار میبردید و بقیهٔ واژههای ذهن شما نیز همه از اجزای کوچکتری ساخته شده میشدند (مثل برهمکنش، ابررسانایی، گشتاور، ...) آن وقت داستان فرق میکرد.
آن وقت شما مجبور نبودید هزار واژهٔ مستقل را همیشه در ذهن داشته باشید. بلکه میتوانستید آن هزار کلمه را از مجموعهٔ کوچکتری از واژههای پایه و مجموعهای از «وند»ها بسازید. این موضوع چه قدر مهم است؟ باید بگویم که این موضوع بسیار بیشتر از آنچه که به نظر میرسد مهم است.
چند مثال دیگر از واژههای فارسی که دارای اجزای بامعنی هستند میآورم. مثلاً «نمودار» را در نظر بگیرید. این واژه از مصدر نُمودن (به معنی نشاندادن و آشکارکردن) ساخته شده است که به خوبی با معنی این واژه هماهنگ است.
واژههای دیگری نیز با ریشهٔ نمودن وجود دارند که معنی مشابهی دارند: نماینده، نمایش، نمایان، نموده (به معنی نشاندادهشده). وقتی واژهٔ «نمودار» یا هر یک از همخانوادههایش را به کار میبریم یا از کسی میشنویم، ذهنمان حول یک معنی یکتا میچرخد. و خیلی خوب است که چند واژه که معانی مرتبطی دارند، شکل مشابهی هم داشته باشند.
واژهٔ دیگر «گشتاور» است. گشتاور در اصطلاح دینامیک به کمیتی گفته میشود که باعث چرخیدن اجسام میشود. و میبینیم که به خوبی با مصدر گشتن یا گردیدن رابطه دارد. میگوییم «گشتاور جسم را میگرداند.» میبینید که چه خوب بین نام واژه و مفهوم آن هماهنگی وجود دارد.
فایدهٔ بهکاربردن این واژهها این است که فکرکردن را برای ما آسان میکنند. در این جا فارسی بودن واژه اهمیتی ندارد. چیز مهم این است که هر واژه به خانوادهٔ بزرگتری از واژهها وابسته باشد. و از آن جا که ما در ارتباطهای روزانهٔمان فارسی حرف میزنیم، واژههای علمیمان هم اگر از ساختار فارسی پیروی کنند و فعلها و وندهای فارسی را به کار ببرند «منسجم»تر خواهند بود.
جایگاه بهکاربردن واژههای بیگانه هم با مطالب گفتهشده مشخص میشود. اگر به جای پادساعتگرد معادل انگلیسیاش را به کار ببریم و بگوییم «کانترکلاکوایز» این واژه برای ما فارسیزبانان در حکم همان «جیمبو»ی سابق خواهد بود. البته این واژه برای انگلیسیزبانان مثل پادساعتگرد برای ماست و برای آنها از اجزای کاملاً معنیداری ساخته شده است (counter+clock+wise).
ولی از یک دنیای زبانی کاملاً متفاوت آمده است که ساختارش کاملاً با فارسی فرق دارد و بنابراین بهکاربردن آن در زبان فارسی ساختار اولیهٔ آن را کاملاً از بین میبرد. «کانترکلاکوایز» در زبان فارسی یک واژهٔ ساده و تکجزئی است و اجزایش در زبان انگلیسی هیچ مفهومی را به ما نمیرسانند.
وقتی به یک مسئلهٔ علمی فکر میکنیم، با تعداد زیادی از مفاهیم علمی گوناگون سروکار داریم. اگر برای نامیدن هر یک از این مفاهیم واژههای فارسی را به کار ببریم، فکرکردن را برای خودمان آسانتر میکنیم. اگر میخواهید در این باره بیشتر بخوانید، کتاب زیر را ببینید: داریوش آشوری، بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز.
[ بازدید : 27 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]